داستان قدیمی و دعواهای بی پایان خانزاده های ده بالا و ده پایین وکدخدایی طماع و حریص مردم ده برای رفتن به شهر از گاری و درشکه استفاده میکردند که سختی های زیادی داشت کدخدا یه ده پایین پیشنهاد خرید اتویوسی را میکند و از او میخواهد در قبال اتوبوس زمین بالرزش نمکش را خریداری کند با چرب زبانی های بسیار اتوبوس قراضه ای را به قیمتی گزاف به خان میفزوشد و زمین با ارزش را از دستش بیرون میکشد خان بالا از شنیدن این خبر احساس رقابت میکند در این بین با دسیسه های کدخدا دعواهایی میان اهالی ده و خانزاده ها اتفاق می افتد. خانزاده ها که روزی یار گرمابه و گلستان هم بودند دشمن خونی میشوند دختر ده ...